آب حیات۴: امید
سلام
این نوشته ادامهی مطلب «آب حیات۳: خداحافظی»ـه.
الان چند ماهی میشه که راهی این سفر شدم. راه سخته. شبهاش سختتره… وقتی هیچ نوری وجود نداره که راه رو برات روشن کنه و بهت امید بده نا امید میشی. وقتی کسی همسفرت نیست و موبایل هم آنتن نمیده که حتی به مقدار کم از کسی باخبر بشی غصهی تنهایی رو میخوری. از شب میترسی و در یک جمله: کم میاری… بهترین امیدی که برای ادامهی راه داری حرفی بود که گفت:
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که مردهایم ز داغ بلندبالایی
اینجوری حتی اگر وسط راه تلف بشی و بمیری هم…
…اینجوری میشه که به مرگ، امید میبندی! پس خیلی هم غیرمنطقی نیست.
سلام
این نوشته ادامهی مطلب «آب حیات۳: خداحافظی»ـه.
الان چند ماهی میشه که راهی این سفر شدم. راه سخته. شبهاش سختتره… وقتی هیچ نوری وجود نداره که راه رو برات روشن کنه و بهت امید بده نا امید میشی. وقتی کسی همسفرت نیست و موبایل هم آنتن نمیده که حتی به مقدار کم از کسی باخبر بشی غصهی تنهایی رو میخوری. از شب میترسی و در یک جمله: کم میاری… بهترین امیدی که برای ادامهی راه داری حرفی بود که گفت:
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که مردهایم ز داغ بلندبالایی
اینجوری حتی اگر وسط راه تلف بشی و بمیری هم…
…اینجوری میشه که به مرگ، امید میبندی! پس خیلی هم غیرمنطقی نیست.
و گهگاهی هم وقتی ماه خودنمایی میکنه از نورش امید میگیری. هرچند که منظورش تو نباشی و کار خودش رو انجام بده… خوب ماهه دیگه. اون که برای تو نمیباره. ماه کارش باریدنـه. هر کسی زیر نورش باشه از اون لذت میبره…
این که گاهی چهرهات را ماه میخوانیم ما بیشتر از هر کسی مهتاب لذت میبرد
بعضی وقتها هم یه تابلوهایی میبینی که با خط طلا روی اون نوشتند: خسته نشو… مطمئنم که به مقصد میرسی…
اولین تابلو رو وقتی دیدم که چند ماه از حرکتم گذشته بود و پیش خودم فکر کردم که حتما خیلی نزدیک شدم که این رو نوشته… اما از اون زمان مدت زیادی میگذره و هر وقت که این تابلوها رو میبینم پیش خودم میگم آیا واقعا قراره برسم؟ نکنه سراب باشه؟ نکنه خوشخیالی باشه… روی چه حسابی روی این تابلو نوشته که داری میرسی؟ آخه از کجا معلوم؟
هرچند دیدن این دستنوشتهها هنوز به آدم امید میده اما هربار که اینا رو میبینی یادت میافته که از تابلو قبلیه مدت زیادی گذشته و هنوز اندر خم یک کوچهایم…
آخرین چیزی که بهم امید میده «هدف»ـیه که داشتم و دارم… این که اگر نمیخواستم راهی این راه بشم باید به آب چاه رضایت میدادم. پس حتما درسته… وقتی به شرایط گذشته و سختی راهی که تا اینجا تحمل کردم فکر میکنم به خودم امیدوار میشم…
اما چه میشه کرد که تابستونها خیلی گرمه و شبها هم خیلی سرده. میدونستید بعضیها وقتی سردشون میشه تشنه میشن؟
باید امید رو از دست نداد و باید مواظب بود که تلف نشد…
راه درسته؛ قبلا در موردش حرف زدم…
ادامه در مطلبِ آب حیات۵: چشمههای زلال
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!