آوریل 2016

آب حیات۴: امید

سلام

این نوشته ادامه‌ی مطلب «آب حیات۳: خداحافظی»ـه.

الان چند ماهی میشه که راهی این سفر شدم. راه سخته. شب‌هاش سخت‌تره... وقتی هیچ نوری وجود نداره که راه رو برات روشن کنه و بهت امید بده نا امید می‌شی‌. وقتی کسی همسفرت نیست و موبایل هم آنتن نمی‌ده که حتی به مقدار کم از کسی باخبر بشی غصه‌ی تنهایی رو می‌خوری. از شب می‌ترسی و در یک جمله: کم میاری... بهترین امیدی که برای ادامه‌ی راه داری حرفی بود که گفت:

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید        که مرده‌ایم ز داغ بلندبالایی

اینجوری حتی اگر وسط راه تلف بشی و بمیری هم...

...اینجوری میشه که به مرگ، امید می‌بندی! پس خیلی هم غیرمنطقی نیست.

آب حیات۵: چشمه‌های زلال

سلام

این نوشته ادامه‌ی مطلب «آب حیات۴: امید»ـه.

خیلی تشنه‌م شده... منظورم از خیلی اینه که حتی برداشتن یه قدم دیگه‌ هم با کلی سخته همراهه اما آیا این تشنگی دلیل این میشه که از چشمه‌های وسط راه بنوشم؟!

درسته که آب چشمه‌ها از آب چاهی که درون شهر بود خیلی زلال‌تر و شفاف‌تر و بهتره و اصلا قابل مقایسه نیست اما اگر قرار باشه این چشمه‌های زلال رو با آب حیات مقایسه کنم باید بگم که :«میان ماه من تا ماه گردون    تفاوت از زمین تا آسمان است»

نه تنها برای رسیدن به چشمه‌های زلالی که در وسط راهند نباید از جاده‌ی اصلی فاصله بگیرم بلکه حتی نباید به این موضوع فکر کنم... چرا؟! چون خطر همیشه در کمینه...