شهرت پرستی به بهانه ۳ سالگی دنیس ریچی

سلام

استیو جابز بزرگه چون بقیه می گن که بزرگه!! پس شما هم بگید بزرگه… دنیس ریچی عددی نیست چون سر و صدا به پا نکرده.

…پس که اینطور…

چند روز پیش (۶ مهر) نزدیک سومین سالگرد استیو جابز بود و ۹GAG عکسی که در ادامه می بینید رو توییت کرد و تا الان ۷۸۷۶ مرتبه ریتوییت و ۴۴۷۲ بار فیو شده! دوستان توییتری می دونند که ۷.۹K ریتوییت حتی برای ۹GAG هم مقدار زیادی است. «مقدار زیادی است» یعنی چی؟ یعنی اینکه افراد زیادی این رو قبول دارند و شاید اکثریتی که این توییت رو دیدند اون رو پسند کردند. مثلا خود من ریتوییت نکردم اما کاملا قبول داشتم.

اما آیا این موضوع چیزی رو عوض می کنه؟! آیا اگر برگردیم به هفته ی بعد از مرگ استیو جابز (که میشه زمان فوت دنیس ریچی) و با توجه به اینکه الان خیلی از ما، دنیس ریچی -خالق زبان برنامه نویسی C و یونیکس- رو میشناسیم چیزی عوض میشه و اتفاق خاصی می افته و دیگه دنیس ریچی رو نادیده نمی گیریم؟!!!

ritchi

معرفی رمان گرگ و میش به بهانه خواندن

سلام

دیشب در توییتی گفتم:

یکصدم لذتی که در خوندن یک رمان هست در تماشای فیلمی که از روی اون رمان ساختند،‌ نیست.

و این بهانه ای شد برای نوشتن این مطلب. مجموعه رمان گرگ و میش نوشته ی «استفنی مه یر» یک سری ۴ تایی است به نام های گرگ و میش (twilight)، ماه نو (new moon)، کسوف (eclipse) و سپیده‌دم (breaking dawn).

توضیحات این رمان رو می تونید از این لینک در ویکی پدیای فارسی بخوانید. ۴ جلد این کتاب مجموعا ۲۴۰۰ صفحه میشه که وقتی به فصل آخر کتاب سپیده دم می رسید پیش خودتون می گید که ایکاش این رمان به جای ۲۴۰۰ صفحه، ۲۴۰۰۰ صفحه بود و اینقدر زود تموم نمیشد! بعضی از نقدهایی که به این کتاب میشه رو قبول دارم اما فضاسازی محیط ها، بیان و انتقال احساسات، شور و هیجان مبارزه با موجودات ماورایی (خون آشام ها و گرگینه ها)، پرداختن به جزئیات و خلاصه هر چیز دیگه ای که فکر کنید به طرز فوق العاده ای توسط استفنی مه یر صورت گرفته؛ به طوری که احساس می کنید خودتون قسمتی از اون هستید… به نظر من که گرگ و میش یک رمان بی نظیره و واقعا ارزش خوانده شدن رو داره… کافیه چند فصل از کتاب اول رو بخونید تا دیگه تا تموم شدن کتاب چهارم هیچ اولویت دیگه ای نداشته باشید! ( چقدر تعریف کردم :دی)

twilight

وظیفه ای به اسم لطف کردن وجود نداره!!

وقتی لطفی رو تکرار میکنی میشه انتظار و کسی حق نداره از دیگری چنین انتظاری داشته باشه

… پس که اینطور…

سلام

الان که شروع به نوشتن این پست کردم خیلی از دست خودم عصبانی ام اما امیدوارم با خوردن این لیوان قهوه، حالم بهتر شه…

بعضی از ما، جامعه ای که در اون زندگی می کنیم رو دوست نداریم و برای خودمون یه جامعه ی بهتری تشکیل دادیم که با بودن در اون حالمون بهتر میشه. این جامعه هم کوچکتره و هم دیگه مشکلات جامعه ی بزرگ رو نداره. چون خودمون انتخابش می کنیم. بر اساس سلیقه هامون، مرام زندگی مون،‌ دین مون،‌ عواطف مون و…

خوب مسلما ما از جامعه ی بزرگ انتظار خاصی نداریم. یعنی جامعه ی بزرگ هر چقدر هم که بد باشه نمی تونه ما رو «خیلی» ناراحت کنه؛ اما قضیه در مورد جامعه ای که خودمون اون رو درست کردیم فرق می کنه. چون از اون «انتظار» داریم.

lotf ya vazife

خوب بیاید ببینیم چارچوب این «انتظار» چیه؟ چون نمی خوام مطلب طولانی شه خودم شروع می کنم…

My Quotes

جملات من در خصوص امنیت اطلاعات
My Quotes About InfoSec
/*Everything you see is original. I wrote it. Twitter is my witness*/

چرا وبلاگ

سلام

درسته که خیلی از ما آدم ها فقط دوست داریم از نتیجه ی کار بقیه استفاده کنیم و وقتی که نوبت به خودمون می رسه یا میدون رو خالی می کنیم یا با بهونه هایی شونه از زیرش خالی می کنیم. می دونید چی می گم دیگه؟!! مثلا اون دسته از آدمها می گن، شما فلان سمینار -که هیچ سودی برای برگزار کننده هاش نداره- رو برگزار کنید و تمام خرکاری هاش هماهنگی هاش رو انجام بدید و ما هم روز برگزاری میایم و شرکت می کنیم و دست و هوراااا و … وقتی هم بهشون میگی که شما هم یه کار کوچیکی مثل چاپ بنر رو انجام بده،‌ هزار و یک بهونه میارند! به این می گن «استعمار جدید». استعمار گر نباشیم cheeky

why blog?

حالا چی شد که اینو گفتم! در اوج ناباوری خود من تا چند وقت پیش، استعمارگر بودم! مثل آمریکا!! اما استعمارگری من به جای استعمار جدید، «استعمار نوین» بود. من یه حساب توییتر دارم که در اون، کسایی که از نظر من توییت هاشون جالبه رو فالو می کنم + یه سری وبلاگ و وب سایت هستند که همیشه بهشون سر می زنم و از مطالبشون استفاده می کنم + هر وقت به مشکلی بر می خورم اون رو گوگل می کنم تا از راه حل هایی که بقیه ارائه دادند، استفاده کنم…