من و مهمان‌نوازی چوپان‌ها

سلام

man ma mehmannvazi choopanha 000

شاید خوندن این داستان، برای بعضی‌ها عجیب بیاد و فکر کنند که دارن یک فیلم می‌بینند اما همه چیز واقعیه…

ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدم و یک صبحونه‌ی مفصل خوردم تا خودم رو برای سفری که بهش می‌گم «Roadtrip» آماده کنم. توی کوله‌پشتی فقط مواردی که فکر می‌کردم واقعا به دردم می‌خوره رو برداشته بودم… تجربه‌ی این‌جور سفرها رو از قبل داشتم و می‌دونستم از زمانی که وسیله‌‌ رو پارک می‌کنم نهایتا ۲ ساعت پیاده‌روی دارم. یعنی می‌شد ۲ ساعت رفت + ۲ ساعت برگشت + ۲ ساعت هم اطراق کنار دریاچه!

نقشه و راه‌های رسیدن به اون رو شب قبل از اینترنت پیدا کرده بودم و فقط کافی بود طبق نقشه جلو برم… اما آیا واقعا کافی بود؟!!! در قسمت نتیجه گیری به این سوال پاسخ می‌دم!

مهارت‌های انتزاعی و لمس‌ناپذیر برای هکر شدن

سلام

Required Intangible Skills to become a hacker

قبلا مطلبی در وبلاگ داشتم با عنوان:«مهارت های فنی و تخصصی لازم برای هکر شدن» و حالا در این مطلب نگاهی خواهم داشت به مباحث فلسفی و روانشناسی در خصوص هکرهای عزیز.

در نگاه اول ممکن‌ است فکر کنید هکینگ با فلسفه و روان‌شناسی ارتباطی ندارد اما باور کنید اینطور نیست؛ جدای از مهارت‌های فنی، موفقیت هر نوع حمله یا هکی به خصوصیات روانشناسانه‌ی هکر بستگی دارد…

Required Intangible Skills to become a hacker

مهارت‌های انتزاعی و لمس‌ناپذیر

«تمرکز» کلید موفقیت هر جنبه‌ای از زندگی است؛ روی هدفی که به دنبال کسب آن هستید متمرکز شوید…

دومین کنفرانس پایتون ایران- دانشگاه علم و صنعت

سلام

بچه‌هایی که سال گذشته این کنفرانس رو برای اولین بار در ایران برگزار کردند این جمعه هم برای دومین بار می‌خوان این حرکت خداپسندانه رو تکرار کنند!

Iran Pycon

کنفرانس روز «جمعه – ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ – ساعت ۹ صبح» برگزار میشه و با وجود اینکه امروز چهارشنبه است ولی هنوز برنامه‌ی سخنران‌ها اعلام نشده و به جای اون در سایت نوشته: «لیست سخنرانان به زودی…» (!)

اما محل برگزاری:ایران، تهران، میدان رسالت، خ هنگام، خ دانشگاه، دانشگاه علم و صنعت ایران، آمفی تاتر شهید بهرامی

و در پایان هم سایت کنفرانس به آدرس pycon.ir

روز معلم

سلام
یادمه دبستان و راهنمایی که بودیم «روز معلم» روز خاصی بود و باید برای معلم‌هامون هدیه می‌گرفتیم. هرچی بزرگ‌تر می‌شدیم این روز برامون کم‌رنگ‌تر می‌شد و نهایتاً توی دانشگاه صرفاً به یه تبریک اکتفا می‌کردیم؟!! اگرچه سر کلاسِ استادی که بیشتر از بقیه واسمون عزیز بود و به نحوی قاطی‌ـه بچه‌ها بود، شیرینی هم می‌گرفتیم و اینجوری نصف کلاس می‌پرید! خوب این‌هم از تاریخچه اما…

Happy teacher's day

اگر شما کلاً استادها رو حساب نمی‌کنید که هیچ… ولی اگر مثل من استادی دارید که همیشه واستون عزیزه و به شاگردیش افتخار می‌کنید الان بهترین موقع برای اینه که یه حرکتی بزنید :)

چند وقت پیش، داشتم نوشته‌های قدیمی رو چک می کردم تا هم تجدید خاطره شه و هم کمی از دنیای صرفاً تکنولوژی فاصله بگیریم؛ تا اینکه به مقاله‌ی مشهور اریک ریموند رسیدم. اونجایی که می گفت:

To follow the path, look to the master, follow the master, walk with the master, see through the master, become the master.

حمله‌ی «ریدایرکت به SMB»- یک باگ ۱۸ ساله!

سلام

SPEAR – Redirect to SMB By Brian Wallace

در این روش ما تکنیک جدیدی رو کشف کردیم که به واسطه‌ی اون می تونید داده‌های حساسی که برای لاگین‌کردن استفاده می شه رو به سرقت ببرید. این روش روی تمام سیستم‌های ویندوزی، تبلت‌ یا سرور جواب می ده. حداقل نرم‌افزارهای مربوط به ۳۱ شرکت بزرگ نسبت به این روش آسیب‌پذیرند؛ شرکت هایی مثل Adob، Apple، Box، Microsoft، Oracle و Symantec. گروه CERT دانشگاه Carnegie Mellon این آسیب‌پذیری رو کشف کردند و بعد از ۶ هفته کار و همکاری با این شرکت‌ها، سه روز پیش (۲۴ فروردین ۱۳۹۳ یا ۱۳ آوریل) این قضیه رو عمومی کردند.

در «ریدایرکت به SMB» هکر با استفاده از حمله‌ی مردی-در-میان بین سرور و شما قرار می گیره و با ارسال داده‌ها به یک سرور آلوده‌ی SMB، سرور رو مجبور به اعتراف می‌کنه(!) و سرور هم دودستی یوزرنیم، دامنه و پسورد هش‌شده رو، به جناب هکر تقدیم می‌کنه. برای مشاهده جزئیات این حمله به این مقاله ۱۸ صفحه‌ای مراجعه کنید.

RedirectToSMB banner

به احترام نابینایان

سلام

respect blind child

در حرم امام رضا (ع) دختر بچه‌ای را دیدم که هیچ کلمه‌ای نمی‌توانست زیبایی او را وصف کند؛ چهره‌اش درخشنده بود و احتمالاً چشم‌هایش غرق معصومیت. اما حیف! حیف که چشمانش پشت نقاب عینک دودی‌اش مخفی شده بود. او که شاد بود اما غصه‌ی من از این بود که نمی‌توانم چشم‌های او را ببینم. غرق خیال بودم. تنها آرزویم این بود که کاش می‌شد به نحوی برای او کاری کنم تا لبخندش را ببینم. فرشته‌ی من که احتیاجی به این‌ها نداشت، پس این کار فقط و فقط به خاطر خودم بود… اصلاً انگار تمام دنیایم او شده بود. با خودم می گفتم اگر او خواهرم بود تمام دنیا را برای او می‌خواندم. اما واقعاً دنیای او چه شکلی بود؟

خودم را جای او گذاشتم. اگر من، او بودم و ۱۵ سال دیگر عاشق مردی می شدم یا حتی اگر مادر می‌شدم، چه حسی داشتم؟! این که عاشق کسی باشی و نتوانی او را تصور کنی چگونه است؟! احتمالاً تنها چیزی که می خواهم ببینم همین خواهد بود. واقعاً چه شکلی است؟ شاید هم من اشتباه می‌کنم… شاید تصور این دختر از صداها یا از لمس‌کردن بسیار قوی‌تر از من باشد… اصلاً که گفته منی که چشمِ سر دارم می توانم خوب درک کنم یا خوب بشناسم؟ اصلاً مگر درک‌کردن و حس‌کردن مساوی دیدن است؟!

نمی‌‌دانم… نمی‌دانم… اما این را می‌دانم که به این دختر و به تمام حس‌های او احترام می‌گذارم… ببخش اگر غلط نوشتم…