روز عادی دوم در شرکت سینگولاریتی

سلام

آفتاب به آرامی از افق بالا می‌آید ونوید مدیرعامل شرکت لیبوگرام پس از تکمیل یک چرخه ی دیگر خواب با صدای دستیار شخصی اش آوا بیدار می شود. آوا یک هوش مصنوعی است که قرار است کیفیت زندگی نوید را افزایش دهد. آوا می گوید«نوید، امروز داروهایت را دریافت کرده‌ای و سنسورهای دیجیتال می گوید که جذب دارو در بدن تو به خوبی انجام شده و من این خبر خوب را به پزشک شخصی ات (که او هم یک هوش مصنوعی است) ارسال کرده ام. صبحانه‌ات، که بر اساس نیازهای تغذیه‌ای بدنت آماده شده، روی میز است. همچنین برنامه ورزشی خانواده‌ات برای عصر هماهنگ شده و همه به موقع آماده خواهند بود.» نوید به آوا می گوید اما امروز سه شنبه است و سه شنبه قرار نیست ورزش خانوادگی داشته باشیم اما آوا در پاسخ فقط می گوید: «همیشه باید منتظر یک اتفاق شگفت انگیز باشی!» و نوید در پاسخ فقط با لبخندی می گوید: «بگذار ببینیم امروز در شرکت چه شگفتی‌هایی منتظر من است؟»

لیبوگرام یک شرکت فناور و سینگولار در حوزه کتاب بوده و با توجه به تغییر مفهوم دانش و امکان انتقال اطلاعات یک کتاب در کسری از ثانیه و با استفاده از نانوبات های تزریقی در مغز انسان همه چیز با گذشته متفاوت شده است. کتاب ها دیگر کاربرد گذشته را ندارند و این واقعیتی است که نوید و شرکت او به صورت روزانه با آن دست و پنجه نرم می کنند.

امروز نوید دل و دماغی برای رفتن به شرکت نداشته و ترجیح می دهد در خانه مانده و یا برای پیاده روی به طبیعت برود. بنابراین آواتار خود را به محل کار می فرستد…  ورود نوید به شرکت همواره مانند گشودن دریچه‌ای به سوی ناشناخته‌هاست…

اتاق شیشه‌ای مدیرعامل با نور صبحگاهی روشن می‌شود. نوید -یا بهتر است بگوییم آواتار نوید- وارد ساختمان شرکت با آن طراحی نوآورانۀ مخصوص به خودش می‌شوم. در محوطه‌ی ورودی، «نوا» یا بهتر است بگوییم دستیار کاری نوید او را شناسایی می‌کند و با خوشامدگویی گرم و بر اساس اطلاعاتی که از جلسات قبلی دارد، به نوید یادآوری می‌کند که امروز چندین جلسه استراتژیک مهم در پیش داریم. همچنین دستیار هوشمند به سرعت گزارشی از وضعیت فعلی شرکت را از طریق صفحه‌ای شفاف در مقابلش نمایش می‌دهد، که شامل تحلیل‌هایی از داده‌های لحظه‌ای است. همه چیز در این شرکت سینگولاریتی به نحوی طراحی شده است که تا حد ممکن هوشمند و خودکار باشد.

در آسانسور، شبیه به فضاهای کنفرانس، بدون اینکه چیزی از قبل برنامه‌ریزی شده باشد، می‌توان به طور مستقیم از طریق رابط‌های مغزی، یک جلسه آنلاین با یکی از شرکای خارجی داشت. نوید به راحتی با یک تایپ ذهنی ساده، پروژه‌ای که به آن نیاز دارد را به اشتراک گذاشته و موافقت اولیه برای قرارداد را دریافت می‌کند.

هنگامی که به طبقه مدیریتی می‌رسد، به راحتی می‌تواند جزئیات جلسه‌ای که قرار است برگزار شود را از طریق داشبورد دیجیتال و از طریق فناوری‌های پیشرفته تجزیه و تحلیل داده‌ها دریافت کند. اطلاعاتی مانند پیشرفت پروژه‌ها، وضعیت بازار، نظرات کارکنان و حتی پیشنهادات خودکار برای بهبود عملکرد از طریق سیستم‌های یادگیری ماشین و پردازش داده‌های کلان در اختیار نوید قرار دارد. به این ترتیب، نیازی به جلسات طولانی و فشرده نیست. سیستم هوش مصنوعی با پردازش اطلاعات در زمان واقعی، تصمیم‌گیری‌های استراتژیک نوید را پشتیبانی می‌کند. در این شرکت، تمامی اطلاعات از طریق سیستم‌های داده‌کاوی پیشرفته و یادگیری ماشینی پردازش شده‌اند، به طوری که نیازی نیست تا روزها را صرف بررسی گزارش‌های طولانی کنیم. تنها چند دقیقه طول می‌کشد تا تحلیل‌هایی از وضعیت بازار، نیازهای مصرف‌کنندگان و وضعیت مالی شرکت را دریافت کنیم. داده‌های هر یک از تیم‌ها به طور آنی به سیستم‌های هوشمند سازمان متصل بوده و می‌توانیم در هر لحظه از روز، نتیجه ی تصمیماتم بر اساس این داده‌ها را در دسترس داشته باشیم.

اما هنوز جلسه قوی ترین ابزار  مدیریتی  بوده و بنابراین پس از نوشیدن یک فنجان قهوه لاته، در یک کنفرانس مجازی شرکت می کند. این جلسه به گونه‌ای متفاوت از دیگر جلسات سنتی است. همه تیم‌ها از سراسر دنیا به کمک واقعیت مجازی و هوش مصنوعی به جلسه متصل هستند. دیگر نیازی به حضور فیزیکی افراد نیست. تیم‌های تحقیق و توسعه، بازاریابی و فروش همگی از ابزارهای دیجیتال برای تبادل ایده‌ها و ارزیابی وضعیت پروژه‌ها استفاده می‌کنند. بنابراین پس از دیدن تحلیل‌های مربوط به نوآوری باز و توسعه فناوری‌های جدید که توسط تیم‌های مختلف ارائه می‌شود، تصمیم می گیریم تا سرمایه‌گذاری‌های بیشتری را روی یک فناوری خاص که پتانسیل رشد بالایی دارد، انجام دهیم. این تصمیم، از طریق یک الگوریتم تصمیم‌گیری هوش مصنوعی پیش‌بینی شده است. در اتاق کنفرانس، جلسه‌ای با تیم رهبری تحول‌گرا برگزار می‌شود. نوید از تیم خود می‌پرسد: «چه کسی آماده است که ایده‌های جدیدی برای هفته آینده ارائه دهد؟» یکی از اعضا با کمک دستیار کاری خود، تحلیلی از رفتار مشتریان در اروپا ارائه می‌دهد: «هوش مصنوعی نشان داده که مخاطبان اروپایی بیشتر به طرح‌های سنتی علاقه دارند، اما باید توجه کنیم که تصمیمات آن‌ها در خرید، گاهی خارج از پیش‌بینی مدل‌هاست. شاید بخواهیم از تیم خلاقیت کمک بگیریم.» در همین اثناء، دستیار کاری به نوید پیامی ارسال می‌کند: «جلسه‌ای با ناشر بزرگ ژاپنی دارید. نفر اصلی مذاکره کننده علاقه زیادی به ادبیات فرانسه داشته و برهمین اساس پیشنهاد می‌کنم در آغاز جلسه اشاره‌ای به اهتمام شرکت و تجربه خود از  ادبیات فرانسه داشته باشید. همچنین توضیح می‌دهد که تیم مذاکراتی ژاپنی انتظار دارند به نشانه احترام، جلسه با معرفی کوتاهی از دستاوردهای شرکت آغاز شود.»  این اطلاعات به نوید کمک می‌کند تا مذاکره‌ای موفق‌تر و حرفه‌ای‌تر داشته باشد و نه‌تنها جلسه را مؤثرتر می‌کند، بلکه حس اعتماد را نیز تقویت می‌کند. اما مشکل اینجاست که جلسه قبلی هنوز به اتمام نرسیده و بنابراین نوید آواتار دیگری از خود را برای این جلسه ارسال می کند.

پس از اتمام هر دو جلسه، نوید با هیجان در اتاق خود به نوا می‌گوید: «حالا نوبت شگفتی دیگر است. چیزی برایم آماده کرده‌ای؟» دستیار با لحنی مرموز پاسخ می‌دهد: «شاید! بسته‌ای از سوی تیم خلاقیت برایتان آمده. بازش کن و خودت ببین.»

داخل بسته، یک نمونه از کتابی جدید قرار دارد که به کمک فناوری‌های نوین تولید شده است. این کتاب نه‌تنها محتوای متنی و بصری دارد، بلکه حاوی تعاملات سه‌بعدی است که مخاطب را در داستان غرق می‌کند. یعنی داستان کتاب بر اساس شخصیت های واقعی و مطلوب خواننده (مثلا خود او و دوستانش) بازنویسی و شخصی سازی شده و خواننده به معنای واقعی می تواند آن کتاب را زندگی کند. این ایده قرار بود برای کتاب های تاریخی باشد اما بعدا به کتاب های داستانی و رمان نیز وارد شد. نوید در حالی که کتاب را ورق می‌زند، به تیم خود پیام می‌دهد: «این همان چیزی است که ما را یک گام جلوتر می‌برد. بیاوریدش به جلسه استراتژی عصر امروز.»

در بخش دیگری از روز، نوید و تیمش به یک مسئله غیرمنتظره برخورد می‌کنند. یکی از شرکای آسیایی تصمیم به لغو قرارداد گرفته است. دستیار کاری با تحلیل سریع شرایط به نوید می‌گوید: «دو گزینه پیش رو دارید: یافتن جایگزین فوری یا تغییر خط تولید برای تطبیق با این شرایط. کدام را انتخاب می‌کنید؟»

نوید مکث می‌کند. دستیار ادامه می‌دهد: «اگر جایگزین بخواهید، من می‌توانم تحلیل‌های لحظه‌ای از گزینه‌های موجود را ارائه دهم، اما اگر تغییر خط تولید را انتخاب کنید، به زمان بیشتری نیاز داریم.» نوید تصمیمی پویا می‌گیرد: «فعلاً روی جایگزین متمرکز شو. تیم تولید را هم در جریان بگذار.»

در طول روز، شرکت لیبوگرام با چالش‌های زیادی مواجه می‌شود که بسیاری از آن ها توسط سیستم های هوشمند به صورت خودکار رفع شده و مهمترین آن ها صرفا جهت اطلاع به نوید و یا تیم های مربوطه نمایش داده می شود اما همیشه مسایلی وجود دارد که حتی سیستم‌های هوش مصنوعی نیز نمی‌توانند به‌تنهایی آن‌ها را حل کنند. مثلاً، یکی از مشتریان اصلی شرکت تصمیم گرفته قرارداد خود را معلق کند. نوا به او گزارش می‌دهد «دلایل تعلیق قرارداد، کاهش بودجه بخش فرهنگی این مشتری است. پیشنهاد می‌کنم یا مذاکراتی برای کاهش هزینه‌ها انجام دهیم، یا به دنبال مشتری جایگزین باشیم.»

نوید با تکیه بر تجربیات شخصی و داده‌های موجود تصمیم می‌گیرد: «جایگزین سازی مشتری به این راحتی و با این سرعت تاثیر مخربی روی سایر مشتری ها خواهد گذاشت و از طرفی باید بدانند که با تهدید به لغو قرارداد نمی توانند بودجه این بخش را افزایش دهند. اگر قبول کنیم مشتریان دیگر هم تقاضای بودجه های بیشتر می کنند و در حال حاضر نمی توانیم چنین بودجه ای را به آن ها اختصاص دهیم. بنابراین با آن‌ها مذاکره کنید. اگر موفق نبودیم، تیم بازاریابی را برای پیدا کردن مشتری جایگزین فعال کنید.»

نوید به خوبی درک می‌کند که سازمان‌های سینگولاریتی، برخلاف سیستم‌های مدیریت تغییر سنتی، نمی‌توانند به روندهای از پیش تعریف‌شده بسنده کنند. در یک سیستم مدیریت تغییر سنتی، تغییرات به تدریج و با برنامه‌ریزی انجام می‌شوند. اما در یک سازمان سینگولاریتی، تغییرات لحظه‌ای و غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند.از طرفی مدیریت تغییر معمولاً به برنامه‌ریزی و تطبیق با محیط تمرکز دارد اما  سینگولاریتی بر پیش‌بینی و هدایت تغییرات به شکلی پویا و مبتنی بر داده تمرکز دارد. به عنوان مثال، پیشنهاد دستیار کاری برای تغییر خط تولید در مواجهه با لغو قرارداد، نمادی از انعطاف‌پذیری سازمانی و تصمیمات پویاست که به ابهام و تغییرات سریع پاسخ می‌دهد. نوید می‌داند که در چنین فضایی، نیاز به مدیریت راهبردی پویا دارد که به جای واکنش صرف، توانایی پیش‌بینی و خلاقیت را در خود جای دهد.

ساعت‌ها به سرعت می‌گذرند و لیبوگرام هنوز در حال بررسی پروژه‌ها و ارزیابی فرصت‌های جدید است چرا که سرعت تحول و رشد تکنولوژی بسیار بالاست.

در طول روز، نوید با تیم‌های مختلف از جمله توسعه‌دهندگان، کارشناسان بازاریابی و حتی تیم‌های حقوقی ارتباط برقرار می‌کنم. این ارتباطات نه تنها از طریق جلسات فیزیکی، بلکه از طریق بسترهای هوشمند و ابزارهای واقعیت افزوده صورت می‌گیرد. برای مثال، در جلسه‌ای با تیم فناوری، با استفاده از یک رابط بصری ۳۶۰ درجه، شبیه‌سازی‌های مختلفی از عملکرد محصولات جدید را بررسی می‌کنیم. تصمیمات فوراً به برنامه‌های تولید منتقل می‌شود و در لحظه، تمامی کارمندان از تغییرات مطلع می‌شوند.

قرار بود جلسه بعدی با تیم حقوقی باشد؛ چراکه ظاهرا یکی از افراد اخراجی از شرکت با هدف خرابکاری دیتابیس های مالی شرکت را دستکاری کرده اما نوا به نوید می گوید که نیازی به برگزاری این جلسه نبوده و تیم حقوقی را خودش توجیه کرده است که با توجه به استفاده شرکت از بلاک‌چین به عنوان ذخیره سازی مالی تمام اطلاعات قابل بازیابی  بوده بنابراین ضمن شفاف‌سازی تراکنش‌ها منجر به بهبود امنیت سیستم‌ها نیز شده است.

در مرحله بعد، جلسه‌ای با تیم نوآوری سازمانی برگزار می شود . این تیم در حال بررسی طرح‌های جدید برای پذیرش فناوری در شرکت هستند. مدیران می‌گویند که هم‌اکنون بخش زیادی از سیستم‌های شرکت از الگوریتم‌های یادگیری ماشینی برای پردازش داده‌های مشتریان و تحلیل رفتارهای آن‌ها استفاده می‌کنند.

در اواخر بعد از ظهر، به سمت اتاق کنفرانس می‌رویم، جایی که تیم رهبری تحول‌گرا منتظر نوید هستند تا در مورد فرهنگ سازمانی و چگونگی مدیریت تغییرات صحبت کنند. بحث‌های کلیدی درباره چگونگی حمایت از تیم‌ها در تغییرات فناورانه و کمک به کارکنان برای یادگیری مداوم آغاز می‌شود. نوید اهتمام ویژه ای به فرهنگ سازمانی داشته و بنابرای به جای آواتارش مستقیما در این جلسه شرکت می کند. پس از درست کردن میکروفون (چون هنوز میکروفون یک دردسر به تمام معناست!) به اهمیت رهبران تحول‌گرا و نوآورانه تأکید و درخواست می کند تا تیم منابع انسانی برای برنامه‌های آموزشی مداوم و دوره‌های توانمندسازی کارکنان پیشنهادات خود را ارائه دهند.

در این جلسه تیم منابع انسانی توجه نوید را به نکته خوبی جلب می‌کنند. سیستم‌های تحلیل احساسات و هوش مصنوعی که به داده‌های مربوط به رضایت شغلی و بهره‌وری کارکنان دسترسی دارند، گزارش‌هایی را در اختیار او قرار می‌دهند. این اطلاعات به نوید کمک می‌کند تا تصمیمات مرتبط با مدیریت منابع انسانی را به سرعت اتخاذ کند. به عنوان مثال، یک الگوریتم هشدار می‌دهد که تعدادی از کارکنان در حال تجربه استرس زیاد هستند و پیشنهاد می‌کند که برای آن‌ها برنامه‌های آموزشی ویژه‌ای طراحی کنیم و همینطور آن ها باید بیشتر از این به سلامتی فیزیکی خود و بودن در کنار خانواده ی شان (اگر هنوز خانواده ای باقی مانده باشد!) اهمیت دهند.

پیش از اینکه روز تمام شود، وارد یک جلسه خصوصی با رئیس تیم استراتژی و آینده‌پژوهی می‌شوم. آن‌ها به بررسی سیستم‌های پیچیده و مدل‌های سازمان شبکه‌ای پرداخته و او را در جریان پیش‌بینی‌های جدید برای تکامل آینده فناوری‌ها و مدل‌های کسب‌وکار قرار می‌دهند. در این جلسه، تصمیم می‌گیرند که شرکت لیبوگرام به جای تمرکز بر ساختارهای سازمانی سنتی، به سمت مدل‌های خودسازمان‌دهی و چابک حرکت کند تا از این طریق به تیم‌ها اجازه دهیم در سریع‌ترین زمان ممکن واکنش نشان دهند.

در نهایت، نوید عصر به خانه می‌رود تا با خانوادۀ خود در برنامۀ ورزشی شرکت کند و این در حالی است که در مسیر بازگشت به خانه، سیستم‌های مدیریت سازمان هنوز در حال پردازش داده‌ها و تحلیل‌های جدید هستند. حتی زمانی که زمان خواب فرا برسد هم، سیستم های تصمیم گیری به صورت هوشمندانه توسط سیستم‌های هوش مصنوعی در حال پردازش و پیش‌بینی در مورد بهینه‌سازی‌های آینده هستند. شب که به خانه برسد، دیگر نگرانی خاصی ندارد. چون نوید می داند که با استفاده از سیستم‌های هوشمند و یادگیری ماشینی، شرکت و سازمانش در مسیر درستی قرار دارد و به جای اینکه ساعات طولانی پشت میز کار بنشیند، تنها کافیست تا از طریق دستگاه‌های هوشمند، به تمامی پیشرفت‌ها و تغییرات شرکت نظارت کند. با این سیستم‌های هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی، در واقع یک نگاه کلی به تمامی جنبه‌های شرکت دارد. شاید زمانی به این فکر می کند که چطور این تحول در دنیای کاری من اتفاق افتاده و فوراً متوجه می شود که دیگر کارهایم هیچگاه آنطور که در گذشته بودند، نخواهد بود و با خود می گوید:

زندگی در سازمان‌های سینگولاریتی مانند لیبوگرام، جایی که تمامی فرآیندهای کاری به صورت هوشمند و خودکار اجرا می‌شوند، آینده‌ای است که اکنون در آن زندگی می‌کنیم، آینده ای که در سن ۲۵۶ سالگی در حال تجربه ی آن هستم…

و آری… نوید درست فکر می کرد. سه شنبه ها روز ورزش خانواده نیست و حالا فهمید منظور آوا از اینکه گفت:«همیشه باید منتظر یک اتفاق شگفت انگیز باشی!» چیست… امروز سالروز تولد ۲۵۶ سالگی نوید است و تمام خانوادۀ او در خانه اش آمده اند تا برای او جشن تولد بگیرند. حتی پدر و مادرش که در سن ۵۰ سالگی آن ها را از دست داده بود به شکل مجازی در تولد حضور داشته و به او تبریک می گویند…

شب بخیر عصر مبهم

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *